معیارهای ناپخته برای ازدواج

 

ازدواج موضوعی نیست که بتوان برای آن قانون و فرمول تعیین کرد و همه را وادار به رعایت این قانون کرد. بر این اساس، سن ازدواج را هم شرایط روحی و آمادگی و نیاز درونی هر فرد مشخص می‌کند. این که بخواهیم بدون در‌نظر گرفتن شرایط و آمادگی روحی و روانی، ازدواج کنیم به‌تبع آن باید شاهد هر گونه اتفاق و رویداد ناخوشایندی هم در زندگی‌مان باشیم.

 

اگر به آمار طلاق و عوامل جدایی‌ها توجه کنیم، می‌بینیم که اکثر این ازدواج‌های بی‌سرانجام با ظاهری‌ترین شباهت‌ها و یا تفاهم بر مبناهای سست و در بعضی موارد، توهمی شکل گرفته است که پس از مدت زمانی کوتاه سطح شکافته و زوجین به عمق حقیقت وجودی فرد مقابل پی خواهند برد و متاسفانه در اکثر مواقع این شناخت زمانی اتفاق می‌افتد که تقریبا کار از کار گذشته است.

هم‌کلاس بودن، هم‌کار بودن، هم‌رشته بودن، هم‌زبان و هم‌فرهنگ بودن، هم‌سطح و هم‌مذهب بودن، تنها رضایت داشتن خانواده‌ها و هزاران دلیل ریز و درشتی که همگی بر پایه‌ای از شرطی‌شدگی‌های ذهن بنا شده است، می‌تواند نمونه‌ای از معیارهایی باشد که تنها در سطح مانده است، اما آیا تا به حال از خود پرسیده‌ایم که هدف نهایی از ازدواج چیست و چرا انسان‌ها ازدواج می‌کنند؟

قرآن می‌فرماید: که ما زن و مرد را مایه آرامش هم قرار داده‌ایم تا در کنار هم آرامش یابند، اما آیا اصلا چگونه می‌توان به آن آرامش دست یافت؟ این آرامش در کجای زندگی یافت می‌شود؟


در کنار موهبت‌های بی‌انتهای خداوند، ازدواج کردن هم یکی از این نعمت‌های بی‌شماری است که به‌جرات می‌توان گفت از مهم‌ترین و اساسی‌ترین و حتی سرنوشت‌سازترین انتخاب‌های انسان است. ازدواج یعنی پیوند دو روح که در دو جسم زندگی می‌کنند. ژرف‌اندیشان، ازدواج را تجربه یگانگی و یکی‌شدن دو فرد دانسته‌اند، بهتر است بگوییم یکی‌شدن دو روح و زمانی این آرامش به معنای حقیقی خود می‌رسد که این یگانگی با تمام وجود اتفاق افتاده باشد. یگانگی اتفاق نمی‌افتد جز با انتخاب هوشیارانه و هم‌ذات پنداری، اما این هوشیاری چه زمانی رخ می‌دهد و چگونه می‌توان با درایت و تیزبینی تن به ازدواج داد؟

عده‌ای معتقدند تا زمانی که زیر یک سقف زندگی نکنیم، نمی‌توانیم طرف مقابل را بشناسیم و دیده شده که بسیاری از زوج‌ها زودتر از احساس نیاز به ازدواج، ازدواج کرده‌اند. البته منظور از نیاز، چیزی فراسوی نیازهای مادی و جسمانی شرطی شده است. کی و چه وقت ازدواج کردن، موضوعی است که افراد زیادی از جمله متخصصان تلاش کرده‌اند تا در این زمینه به یک جواب روشن و قاطع درباره سن ازدواج برسند.
جوابی که برای همه کاربرد داشته باشد. چیزی شبیه یک فرمول یا معادله که بی‌قید و شرط برای همه یکسان باشد. حال در این میان اصلا فرقی نمی‌کند که کسی میل و نیاز به ازدواج را در خود احساس می‌کند و یا اینکه فردی دیگر اصلا حس نمی‌کند، اما به‌محض اینکه سنش به فرمول معادله نزدیک‌تر شد، تحت فشار اطرافیان، مجبور است که تن به ازدواج بدهد و یا آنقدر ذهنش در دام‌های شرطی شده گرفتار است که در خیالات خود دچار خودفریبی می شود، اما در حقیقت ازدواج به سن و سال نیست، بلکه به حس و حال درونی است، به احساسی فرای احساسات زمینی، ازدواج تکامل یافتن و تعالی یافتن است، حال اگر این انتخاب آگاهانه و هوشیارانه صورت گیرد، می‌توان تقریبا به همان آرامشی رسید که قران کریم از آن یاد کرده است.
زمانی که روح، آمادگی لازم را برای ازدواج کردن مشاهده کرد و این نیاز درونی آشکار شد، دیگر به هیچ قیمتی بیرون راندنی نیست، حتی اگر با آن بجنگی و بخواهی از فکرش رهایی یابی، زیرا دیگر جزیی از خودت می باشد. چه کسی می‌تواند بگوید که دامنه و عمق تاثیر ازدواج و گستره دگرگونی و تغییری که می‌تواند در زندگی افراد ایجاد کند تا چه مرزهایی کشیده می شود؟!

پس بهتر است عمیقا مراقب و هوشیار بود، زیرا به‌جز خودمان هیچ کس دیگری حاضر نیست تاوان سنگین بزرگ‌ترین و جدی‌ترین تصمیم زندگی‌مان را بدهد.


https://article.tebyan.net

منبع: بیتوته